گفت: «دوست داشتی چه شغلی داشتی؟»

گفتم: «کاپیتان کشتی بودم.خیاط بودن هم چیز خوبی بود.گارسونی و باغبونی.»

گفت: «من دوست داشتم نجار باشم.»

دوست داشتم سوال بعدی را بپرسد. مثلا بگوید : «دوست داشتی توی چه دوره ای بودی؟»

منتظر بودم که بپرسد و بعد به دروغ بگویم:«قرن هیفده!»

اما نپرسید. که اگر می‌پرسید دروغ بزرگی تحویلش می دادم. مگر نه اینکه این روزها دارم فکر می کنم گذشت دوره ی آرزوی موی طلایی داشتن و زن رییس جمهور آمریکا بودن و ایفای نقشی در خانواده ی دکتر ارنست. گذشت دوره ی کاش دختری بودم در زنان کوچک یا تمنای ورونیکا بودن.

این روزها یک فرصت می‌خواهم فقط. فلاش بک به پنج سال قبل و تصمیم غلط نگرفتن.

خوب شد نپرسید. خوب شد دروغی به دروغ ‌هایم اضافه نشد.

 

+  جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴  |   |    |