بی شک می گویم

بی شک یک چیزی اینجا کم است ... یک چیز مهم که دقیقا نمیدانم چیست ... و شاید میدانم اما جرأت گفتنش را ندارم ... چون مهم است ... چون اعتراف به نبودنش خیلی بزرگ است و غیر قابل نادیده گرفتن ... 

اما من گاهی نادیده می گیرمش اما نیاز به او هیچگاه در من نمی میرد ... گاهی چنان به صورتم می کوبد که گریه ام می گیرد ... به دوری اش و نبودنش عادت نمی کنم ...  

عادت نمی کنم که زندگی شاید یعنی همین .... همین که خیلی ها شاید آرزویش را دارند .... 

من اما منتظرش هستم که روزی برسد ... 

دیشب چهارمین سالگرد ازدواجم بود و منتظرش بودم ... بودم اما نیامد ....

نظرات 3 + ارسال نظر

انتظار فرسودگی می آفریند ...

ممنونم که به اینجا سر زدید .... و جمله شما که فکرم درگیرش شده ....

سمیرا یکشنبه 13 مهر 1393 ساعت 22:53 http://www.assimpleaslife.persianblog.ir

سلام.
انشالله که به زودی میاد...
متشکرم که وبلاگ من رو لینک کردی و چه جالب که بقیع لینکهات وبلاگهایی هستند که من مدتهاست میخونم

سلام ... خوش اومدی سمیرا جون .... این نشون میده یه نقطه مشترکی قطعا توی اون لینک های به ظاهر متفاوت وجود داره ... و البته بسیار بیشتر بین من و شما ....

عاطفه سه‌شنبه 15 مهر 1393 ساعت 09:47 http://VAHEDI.BAZBEH@YAHOO.COM

سلام... میاد عزیزم... به موقش حتماً میاد... البته یادت نره که به تلاش خودتم بستگی داره...

سلام ... شاید مشکل اصلا از همین تلاشه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد