دلتنگی

از پشیمانی می ترسم ... بیشتر از آن از پیش بینی پشیمانی ای خیلی بزرگ تر در آینده ای نزدیک ...

می تواند ترسناک تر از این چیزی باشد که جایی ایستاده باشی که وقتی به گذشته نگاه می کنی سرزنش همه ترس ها و پذیرش های محض ات باشد و وقتی به آینده نگاه می کنی تداوم حال و تکرار و تکرار ... ؟

تصویری زنده پیش رویم است که مدام به من یادآوری می کند: به سی سال بعدت نگاه کن! این همه آن چیزی است که از زندگی می خواهی؟ ... چشم هایم را می بندم ...  لعنت بر این شباهت ها ...

نظرات 1 + ارسال نظر
الف.م شنبه 10 آبان 1393 ساعت 15:34

واااااااای نبات جون ! چقدر خنگم من ! تو نگفتی این یار گرمابه و گلستان چرا دیگه برات کامنت نمی ذاره ؟؟؟!!
چند وقت قبل لیلا گفت بیام عکسای پاییزی رو ببینم منم اومدم دیدم هنوز همون یه دونه عکسه! بازم نگرفتم !!!
من اشتباها آدرس اون صفحه رو لینک کردم
از اون آقایی که چارت سازمانی کشیده بود خنگ ترم بوخودا
همه نوشته های قبلی تو خوندم و لذت بردم

چرا اتفاقا دیگه داشتم نگران می شدم !! البته نگران وبلاگم و نوشته هام چقدر خوشحالم که باز هم اینجایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد