ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
اینکه هر روز صبح بخواهی یک ساعت از خوابت بزنی و در عوضش در سرویس بنشینی واقعا سخت است ... روزهایی شده حدودا نزدیک محل کارم که رسیده ایم تازه هوا روشن شده .... روزهایی شده وقتی طول کوچه را تا ته طی می کنم هوا کاملا تیره و ماه کوچه را روشن کرده است ... روزهایی شده همه اعضا و جوارحم فحشم داده اند با صدای بلند که این وقت روز که همه نوع بشر و غیر بشر در خواب نازند شما خانوم کجا تشریف می برید با این عجله؟ ....
اما در این داستان یک جای شیرین هم هست ... اینکه تقریبا هر روز صبح طلوع خورشید را ببینی ... گاهی چنان تابلویی روبرویت به نمایش در می آید که دلت نمی آید سرت را مثل اغلب اوقات به پشتی صندلی تکیه دهی و چشم روی هم بگذاری ... امروز تابلوی آبرنگ خدا یک نقاشی بود با زمینه آبی آسمان روی کوههای برف گرفته و خاکستری که نقاش چیره دست، قلم مویی را که به رنگ سرخ آغشته بود به جای جایش کشیده بود .... بعد هم که اشعه های نور اضافه شد .... و به تو ثابت کرد برای او خلق زیباتری از زیباترین پیش چشم تو بسیار ساده است...
عاشق سفرم از نوع دیدن تابلو های بیشتری از تو ...
با اینکه از خواب زدن دلچسب نیست ولی اگه بعدش یکم ورزش
کنیم یه حس و حالی به ادم میده که خواب اون حس رو نداره
ورزش؟ این یعنی زودتر از خواب بیدار شدن که اصلا صحبتش رو نکنید!!