پائیز شاهد است

جز عاشقی کاری از من بر نمی آید .... پائیز شاهد است ... ( عباس حسین نژاد از کتاب تو ابر شو ببار )


کمی دیر شده بود ... بیشتر برگهای رنگ به رنگ وسوسه انگیز در مقابل بادهای طوفانی چند روز پیش طاقت نیاورده بودند ... حیف ... می توانست پائیزی تر از این باشد ... اما این به این معنی نیست که جنگل در صبح جمعه آفتابی گذشته به اندازه کافی دلپذیر و زیبا نبود ... مادرم را هم راضی کردیم بیاید ... قول دادیم خسته نشود و هر وقت خسته شد ماشین حاضر باشد ... قول دادیم زود برگردیم و نگران آماده کردن نهار نباشد ... چقدر بیشتر خوش گذشت دست در دست مادرم ... مادر آذر ماهیم که نشانه های پائیز روی صورت و دستانش حریصم می کند در بوسیدنش در به آغوش کشیدن و بوئیدنش ... مادری که همه جوانی و زیبائی اش فدای مثل منی شده و باز دست بر نمی دارد ... لطفا هیچ کاری نکن مامان بنشین و برایم از ته دل بخند ....



چند عکس دیگر از گردش پائیزی امسال  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 09:05

مادر.... چقدر شیرینه و آرامش بخشه...خدااایاا ...
از حسی که تو نوشتت بود بغضم گرفته.......
خدا همه ی مادر و پدر هارو واسه بچه هاشون حفظ کنه انشااله....

اوووووه چه شلوغش کردی دختر ... قربونت برم

الف.م چهارشنبه 19 آذر 1393 ساعت 23:42 http://dahe40.blogfa.com

چه پاییز گردی زیبا و دل انگیزی

آذر جون می تونی حدس بزنی اینجا کجاست؟ فکر می کنم باید اینجا رو دیده باشی

سمیرا جمعه 28 آذر 1393 ساعت 23:09 http://www.assimpleaslife.persianblog.ir

بهارانه عشق کردی در جنگل پاییز زده. همیشه شاد باشی...

چه جمله زیبایی مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد