دریاب عمر را

باید این حقیقت را بپذیریم که چه بخواهیم چه نخواهیم طبیعت در حال شکوفایی است و رویشی دوباره ... شروعی از نو.

چه ما چشم هایمان را ببندیم و در چهار دیواری مان بنشینیم و به کنج دیوار زل بزنیم چه چشم هایمان را باز کنیم به روی گلها و جوانه ها و زیبایی ها بهار با همه شگفتی هایش آمده. شکوفه ها باز شده اند.

چه ما گوشهایمان را بگیریم و نخواهیم بشنویم و چه بشنویم زیباترین ترانه های  پرندگان را.

چه بنشینیم به غم ها و حسرتها و گذر عمر فکر کنیم چه به دامان طبیعت برویم و لذت ببریم این عمر و این بهار هم می گذرند.

چه بهتر که همراه شویم با این جریان خوش. جزئی از این همه شادی و رویش و لبخند باشیم. سخت نیست فقط بی تفاوت نباشیم. چشم ها و گوش هایمان را باز کنیم و فرصت همراهی با طبیعت را از دست ندهیم. به نظر من از اواسط اسفند تا اواسط خرداد زمانی طلایی است ... در میان این همه دوندگی و خستگی و کارهای عقب مانده از دستش ندهیم.



- خیلی خسته ام این ها را می نویسم که همه این روزهایم نشود خستگی و درماندگی ... کمکی ندارم با کلی کار که مثل نواری در سرم رژه می روند. کاش کسی خسته نباشیدی بگوید.

نمایشگاه گل

خریدهای من از نمایشگاه گل امسال:

البته یک گلدان گل کاغذی هم خریدم که تو عکس تشریف ندارند. امسال آخرین ساعت های نمایشگاه بلاخره جور شد که بروم خیلی شلوغ بود و چیدمان غرفه ها بهم ریخته بود و بعضی از غرفه ها تقریبا خالی شده بودند اما باز هم خوب بود.

 پی نوشت: دوستان علاقه مند به نگهداری گل توصیه می کنم حتما سری به سایت باغ شیشه ای بزنید. من که بعضی اوقات به خودم می آیم می بینم 2 ساعت است دارم در این سایت می گردم.

ما زن ها

تصویر اول:

ایستاده ام در صف تاکسی های خطی که مسیرش حدودا نیم ساعت طول می کشد. خط نگه دار داد می زند 4 نفر بعدی و صف به اندازه 4 نفر جلو می رود. به اوایل صف که می رسم آدمهای جلوتر از خودم را می شمارم سه مرد جلوتر از من هستند و من نفر چهارم. گاهی انقدر اذیت شده ام که به خودم می گویم تاکسی بعدی را سوار می شوم. این بار که خط نگه دار فریاد می زند اما هر سه مرد بدون حرف یا اشاره ای یکی یکی روی صندلی عقب تاکسی می نشینند و من صندلی جلو.


تصویر دوم:

ایستاده ام در همان صف دو روز بعد. این بار که آدمها را می شمارم نفر سوم هستم دو دختر جوان قبل از من و پسری نسبتا درشت اندام بعد از من. تاکسی که می آید دختری که اول صف است به سمت در عقب می رود اما نفر دوم بدون توجه روی صندلی جلو می نشیند. و من که تمام طول راه خودم را به سختی جمع کرده ام و پیاده که می شوم سمت راست بدنم بی حس شده.


چرا ما زنها اینقدر نسبت به دردها و مشکلاتی که بعضا مشترک است بینمان بی تفاوتیم و گاهی حتی بی رحم ... دردهایی که حداقل یک بار تجربه اش کرده ایم. به راستی مقصر چند درصد ظلم ها و بی عدالتی هایی که در حقمان روا شده یکی هم جنس خودمان بوده؟

عید نزدیک است


از ده روز پیش هر روز هواشناسی را چک می کردم تا یک روز آفتابی و گرم مرخصی بگیرم و خانه تکانی را شروع کنم. دیدم تنها روزی که دوستان هواشناس از یک هفته قبل تا حتی همین لحظه! لکه ای ابر در فالش نمی بینند امروز است. اما شما بگو تا این ساعت اگر این ابرها گذاشتند آفتاب سلامی بکند خیر، نگذاشتند. امروز هوا سرد و گرفته است. اول به آقای "ش" پیام دادم که امروز سر کار نمی آیم بعد ناخن هایم را کوتاه کردم، یک فولدر آهنگ گذاشتم و دست به کار شدم. می دانم هر زمان دیگری هم می شود کمد ها و کابینت ها را بیرون ریخت اما معمولا این زمان با مشغله های ما هیچوقت نمی رسد. عید بهانه ای می شود برای سر و سامان دادن به وسایل خانه. من عاشق این کارم. به خصوص که امسال اولین سالی است که سال تحویل دور سفره دو نفره مان هستیم. امسال اولین سالی است که خودم سبزه عیدم را خواهم گذاشت.

امروز روز خوبی خواهد شد شاید سری به نمایشگاه گل زدم. قرار است از سفال فروشی مورد علاقه ام چند گلدان بخرم. و مهم تر از همه اینکه امشب پای آوازهای زنده علیرضا قربانی می نشینیم. بلیط ها را روی پا تختی گذاشته ام و سه روز است با دیدنشان حالم خوش می شود.

I have a dream

خانه همان خانه است و آدم ها همان آدم ها اما در نگاهم انگار همه چیز رنگ باخته. دلم بهانه گیر شده، چیزی می خواهد برای گرم شدن، دلیلی می خواهد برای زندگی.... هیچ اتفاق خاصی این روزها نیفتاده که توجیه این یخ زدگی باشد. فقط خسته ام از تکرار، از روزمرگی، از رویاهایی که لحظه به لحظه دورتر می شوند.

گاهی دوست داشتن آدم ها چه سخت می شود. وقتی عشق و شادی از نگاهت رفته باشد انگار که روح از بدنت جدا شده. این روزها بیشتر به این باور رسیده ام که زندگی بدون محبت و دوست داشتن و دوست داشته شدن هیچ ارزشی ندارد.


- خانه تکانی بماند بعد اینکه آفتاب تابید ... هم به دلم هم به پنجره های خانه ام.

- عنوان پست نوشته ی عکسی است که این روزها روی گوشی ام جا خوش کرده.